از اوین

تا خاوران راهی نیست

کامیون های گوشت

پر از مردگان آزادی

بارهاو بارها

این راه را هموار و طی کرده اند .

 

آنها اینجا جنایاتشان را دفن کرده اند

و برای حقیقت گورهای دست جمعی ساختند !

و من نمی دانم  از کجا آغاز کنم

نمیدانم نامشان چیست

بیست و دو سال پیش .

گوری تازه و برآمده ز جسمشان

و امروز...

خاک و خاک.

ودر زیر خاک هم،

خاک

ماشین های بولدوزر

سال شصت وهفت

حقایق دفن شده را زیر و رو کرده اند

 و اینگونه حقیقت

به پهنای سرزمینمان رسید.

اما خاوران همچنان تنها و بی درخت و گل

در انتظار نشسته است .

  

و مادران حماسه داغ

گودال ها را کندند

و حقایق را در آغوش کشیدند .

 

 سیمین را از گیسوان سفیدش شناختند

 و پیراهنی از مهربانی نیاز بر تنش

 

و او را از گیسوان بلندش شناختند .

بر گردنی که زخم دار داشت .

 

مادری پیراهن عروسش را باز میشناسد .

اما پسر سوراخ  شده از گلوله

درون آن خفته است .

و هق هقی بیصدا .

آن شب مهیب

و هول پاسداران شب

مهتاب هم رمیده است .

 

 

بر کدامین قطعه از خاک

گل بیفشانم

پر ، پر شان میکنم

و بر خاک پر، پر، پریشان می کنم

اینجا هشت مادر بر تکه یی از خاک صاف و خشک نشسته اند !

و آنجا پنج مادر

و مادری آنسوتر

گریان و تنها نشسته .

مادرم این بار اینجا چرا ؟!

منوچهرم خوابنمایم کرده .

که من اینسوترم !

و اشک خاک را تر میکند .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد