کلت : یک اسلحه کوچک و کمی عاقل برای کشتن کسی که او را می شناسیم و می بینیم.
مسلسل : یک اسلحه نسبتا بزرگ و عصبی برای کشتن گروهی از کسانی که احتمالا دشمن ما یکی یا چند نفر از آنهاست.
تیربار : یک اسلحه خیلی بزرگ برای کشتن گروهی از کسانی که در جایی هستند که دشمن ما هم ممکن است در همانجا باشد.
خمپاره : یک اسلحه خطرناک برای کشتن دشمن و کسانی که دوروبر او هستند یا افرادی که به خاطر خطای ما ممکن است کشته شوند.
بمب : یک اسلحه بسیار خطرناک برای از بین بردن دشمن و خانواده اش و دوستانش و مکانی که او در آنجاست.

دانشجوی فقیری بود، شد طرفدار سوسیالیزم
وارد یک شرکت دولتی شد و بتدریج گرایشات سوسیال دموکراتیک پیدا کرد.
بعد سهام بورس را خرید و موفق شد شرکتی تاسیس کند و وارد حزب لیبرال شد.
در اثر یک موفقیت تجاری میلیونر شد و شد طرفدار سرمایه داری.
آنقدر پولدار شده بود که در تعیین وزرای دولت نقش داشت، با یک حزب فاشیست رابطه برقرار کرد.
در اثر یک اشتباه ورشکست شد و همه ثروتش را از دست داد و یک حزب سوسیالیست تندرو تاسیس کرد.

می دونین وقتی یک نفر نمی تونه بنویسه چه احساسی داره ؟ می دونین خسته شدن از زندگی چه حسی داره ؟ می دونین بی تفاوت شدن نسبت به همه چیز چه حسی داره ؟ تاحالا شده سعی کنین یک کاری رو انجام بدین و هرچی تلاش می کنین اون چیزی که میخواین نشه ؟! تاحالا شده دست به هرکاری که می زنین واسطون تکراری باشه و قبلا اون رو انجام داده باشین ؟! من الان دقیقا همین حس رو دارم هرچی بیشتر سعی می کنم ، کمتر نتیجه می گیرم ! چی کار کنم ؟