تفاوت عکس العمل جامعه جهانی در برابر حمله به افغانستان و عراق قابل توجه است.در مورد اول بین دول غربی اتحاد نظر وجود داشت و کشورهای خاورمیانه و همسایگان افغانستان هم هرچند بعضی به خاطر رفاقتشان با طالبان و برخی از ترس همسایگی با نیروهای آمریکایی نسبت به این جنگ انتقاداتی داشتند اما در عمل پروژه پاکسازی افغانستان از نیروهای القاعده و طالبان را به رسمیت شناختند.در این مورد خاص ایران ششصد میلیون دلار به بازسازی افغانستان اختصاص داد و در زمان جنگ هم متعهد شد سربازان،خلبانان و تجهیزات آمریکایی که به اشتباه یا به ناچار وارد ایران می شوند را به ارتش آمریکا تحویل دهد.دلایل اینکه چرا دولتهای جهان بر ضد جنگ در افغانستان موضع گیری نکردند کاملا مشخص است.افغانستان تحت حاکمیت طالبان بجز برای پاکستان برای هیچ کشور دیگری سودمند نبود و عملا بسیاری از پروژه های نفت و گاز آسیای میانه به همین دلیل معلق شده بودند اما عراق اقلا در مورد منابع نفت و گاز دارای قراردادهایی حتی 24 ساله با شرکتهای چینی،روسی و فرانسوی است و مسلما دولت آینده عراق که یک دولت وابسته به آمریکا خواهد بود حتی اگر این قراردادها را به رسمیت بشناسد در مورد فعالیت برای کشف حوزه های نفت و گاز جدید که سالهاست متوقف مانده است به شرکتهای آمریکایی نگاه ویژه ای خواهد داشت.ضمن اینکه موافقت اروپاییها با حمله به افغانستان را میشود تا حدودی در راستای همدردی با یک پهلوان تحقیر شده(پس ازحادثه یازدهم سپتامبر) برای بازیابی شخصیت خرد شده اش تعبیر کرد اما تداوم این حملات به عراق،کره شمالی،ایران و سوریه به بهانه آن حادثه قابل توجیه نیست و همراهی دول اروپایی و دول دیگر با این رویه تاحدود بسیاری زیادی استقلال آنها را زیر سؤال میبرد.در مورد تفاوت عکس العمل ملتها درباره حمله به افغانستان و عراق اولین نکته ای که جلب توجه میکند ناسیونالیزم عربی است.صدام برای ملتهای عرب به عنوان نماد مقاومت عربی در برابر صهیونیزم شناخته شده است و اعراب نمی خواهند این تندیس بشکند.این همراهی شامل بن لادن نشد چون او بیشتر روی اسلامیت تاکید داشت و نکته مهم همین جاست.روند سکولاریزاسیون به طور گسترده در میان ملتها و دولتها به رسمیت شناخته شده است.شاید اگر صدام هم از موضع بنیادگرایی اسلامی با جهانیان برخورد کرده بوداکنون چنین مخالفتی برای حمله به کشور او وجود نداشت.ملتها و دولتها از ناحیه بنیاد گرایی اسلامی احساس خطر می کنند و این احساس خطر مبنای بسیاری از رفتارهای آنان است.اگر بخواهیم از این منظر به خطراتی که کشورمان را تهدید میکند توجه کنیم می فهمیم هرچند روسیه،فرانسه،آلمان و چین دارای منافع گسترده ای در ایران هستند که در صورت روی کار آمدن یک دولت آمریکایی در ایران آنها را از دست خواهند داد اما جمهوری اسلامی هم با وجود تمام تفاوتهای عمده ای که با رژیم طالبان دارد به عنوان حامی بنیادگرایی اسلامی و تروریزم در جهان شناخته شده است و همین عامل ممکن است باعث شود آمریکاییها در همراه کردن دولتها با خود و ساکت کردن ملتها در مورد حمله به ایران موفق شوند.مگر این که رهیران جمهوری اسلامی به خاتمی کمک کنند تا تلاشی که طی سالهای 76 تا 79 برای ارائه چهره ای دموکراتیک از نظام اسلامی داشت دوباره از سر بگیرد البته نه یک روز مانده به جلسه رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد ایران .
محمد باقر
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 ساعت 09:17 ب.ظ