نامه سرگشاده انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور به هشتمین اجلاسیه خبرگان رهبری

پس از عرض سلام خدمت حضرات آیات محترم عضو مجلس خبرگان رهبری

آغاز به کار هشتمین اجلاسیه خبرگان را بهانه‌ای دانستیم‎ ‎برای‎ ‎گفت‌وگویی صریح و شفاف در جهت ‏بیان خواست‌ها و دردهای گفته و ناگفته‌ی خود و‎ ‎هم‎ ‎نسلان خود که سال‌هاست با متانت و صبر و ‏طمانینه تمام خواست‌های به حق خود را‎ ‎از نظام خواستیم‎ ‎و در عوض جز تکفیر و تفسیق و زندان و جز ‏فروخوردن بغض از بیداد و نگه داشتن استخوان‎ ‎در‎ ‎گلوی زخم‌خورده‌ی خود چیزی عایدمان نشد. بارها و ‏بارها شکواییه و شکایت خود‎ ‎نزد حاکمان بردیم و ستاندن داد خود از بیداد حاصل از نظام را از رهبری ‏محترم نظام خواستیم و بر توصیه های فریبنده دل خوش کردیم، ولی افسوس که‎ ‎جز‎ ‎توهین و افترا و ‏سرخوردگی و بی‌اعتنایی نصیبمان نشد و حال پس از تحمل زندان ظللم و چشیدن تازیانه ظالمان و ‏سرخ شدن صورت از سیلی سرد زمستان بیداد و جور، به عنوان جمعی از آخرین دانشجویان وفادار به ‏نظام جمهوری اسلامی و دل در‎ ‎گرو‎ ‎انقلاب اسلامی نهاده، بر آن شدیم تا شاید برای آخرین بار و به ‏عنوان آخرین تلاش‎ ‎در‎ ‎جهت صیانت از روح قانون اساسی‌مان که به آن هنوز باور داریم و تحقق واقعی ‏آن را‎ ‎مایه‎ ‎تحقق خواست‌های فراموش شده ملتمان می‌دانیم - که جز آزادی، عدالت و استقلال‏‎ ‎نبوده‎ ‎است- در چارچوب همین قانون اساسی و نظام از مجموعه ناظر بر علمکرد رهبری خواستار توضیحاتی‎ ‎بر‎ ‎سوالات بی‌پاسخمان شویم و اصلاح امور را از آنان خواستار شویم، باشد که باز چون‎ ‎گذشته‎ ‎ناامید ‏و سرخورده نگردیم و به انواع تهمت‌ها و افتراها متهم نشویم. انسان‎ ‎مدرن‎ ‎امروزی جهت نیل به ‏حداکثر آزادی فردی در عین حفظ منافع جمعی، روش‌های‎ ‎دموکراتیک‎ ‎اداره جامعه را پذیرفته است و در ‏این میان نظام مردم‌سالار بدون تفسیر‎ ‎استبدادی‎ ‎از آن راهگشاترین مدل سیاسی شناخته شده ‏است. در این مدل جدید اجتماعی‎ ‎هیچکس‎ ‎از خطا و اشتباه مصون نیست و هر شخص به عنوان ‏انسانی آزاد حق تعیین سرنوشت‎ ‎خود‎ ‎و دخالت در تعیین سرنوشت عمومی جامعه را داراست و آنچه ‏بر جامعه حاکم است اراده‎ ‎جمعی‎ ‎است، نه استبداد فردی و یا مصلحت اندیشی عده‌ای معدود و با ‏چنین بینشی است که دیگر مطلق زمینی که به نمایندگی از مشیت باریتعالی اقتدار یابد و تنها در ‏برابر وی مسئول قدرتی باشد که به وی عطا کرده است وجود خارجی نداشته و جایگاه خویش را به ‏منتخبین مردم سپرده که نظارت مردمی و توجه به اراده جمهور را امری ضروری می داند. رژیمی‎ ‎بدون ‏چنین‎ ‎لوازمی هر چند به لحاظ صوری‎ ‎دموکراتیک‎ ‎باشد خواه ناخواه به آفت استبداد و استبدادزدگی ‏دچار خواهد شد. حال چه این استبداد، استبداد سلطنت باشد و چه – به تعبیر مرحوم آیت الله نایینی ‏‏– استبداد نعلین و در نهایت آنچه‏‎ ‎خواهد توانست جلوی استبداد را بگیرد، شعور و آگاهی سیاسی و ‏اجتماعی مردم و‎ ‎نظارت‎ ‎آنها بر کار حکام است.‏
نظام‎ ‎مردم‌سالار در تصمیم‌گیری‌های خرد و کلان خود‎ ‎اراده‎ ‎مردم را لحاظ می‌کند و قانون اساسی را به ‏عنوان جهت‌گیری کلی نظام شرط لازم‎ ‎بازی سیاسی خود می‌داند. تفاسیر مطلوب از این آرمان ‏جمعی توسط منتخبین اراده ملت به عنوان لزوم شراط باید از زایش قوانین خلق الساعه و احکام ‏حکومتی که فاقد ثبات و اصالت لازم می باشد جلوگیری نماید تا استبداد رای جایگزین رایزنی های ‏عمومی نگشته و مشروعیت و اراده جمهور خدشه نپذیرد. بی شک صدور اوامر همایونی و یا احکام ‏حکومتی، چیزی جز خدشه بر همان مشروعیت جمهور مردم نخواهد بود.‏
‎ ‎امروز فرمانبرداری انفعالی و بی‌تفاوتی اجتماعی چنان در کشور گسترش یافته که‎ ‎مصداق‎ ”‎غنی در ‏قلعه خود و فقیر هم بر سر دروازه‌اش” گشته و گویی مردم باید قدرت‌های‎ ‎موجود‎ ‎را به هر قیمت ولو به ‏عذاب، تحمل کنند و این ریشه در تز نظام فقط یک نظام است و همه باید به عنوان نظام واحده حرکت ‏کنند، دارد.‏
امروز‎ ‎متاسفانه نفع دین، با همه لطافتش برای حکومت موجود، بسان فایده مسیحت برای سیاست ‏مدنی قرون وسطی است. مخالفت‌های درونی با تفتیش‎ ‎عقاید،‎ ‎همسان مخالفت‌های علنی، افشا و ‏مجازات می‌گردد تا تمام تضادهای اجتماعی به‎ ‎طور‎ ‎کامل مرتفع شده و حقیقت واحده ممکن شود.‏
امروز‎ ‎حکومت با جعل نصفه نیمه‌ای از‎ ‎برابری‎ ‎ملی سعی در مساوات طلب جلوه دادن خود نموده، که ‏گویی ارایه تئوری های خودی و غیرخودی در گذشته ای نه چندان دور فراموش گشته است.‏
امروز‎ ‎گروه نخبه حکومت طبقه ای خودزا و انحصاری‎ ‎گشته‎ ‎و ورود به این جرگه نه از طریق رقابت‌های ‏پارلمانتاریستی، بلکه فقط شرایط برای‎ ‎توده‌ای‎ ‎خاص با ایدئولوژی خاص فراهم و از ورود غیر همگون به ‏لایه‌های اصلی تصمیم‌گیری که حجم عظیم آن انتصابی است، به انحاء مختلف‎ ‎جلوگیری‎ ‎می‌گردد.‏
براستی‎ ‎در این شرایط چگونه شعار وحدت ملی، وفاق جمعی و حکومت‎ ‎علوی، رفتار علوی و افتخار ‏حسینی را با این همه دشمن خوانی هر مخالف و ساده لوح لقب دادن هر منتقد و سرکوب هر صدای ‏ناخوشگوار برای حکومت و زندانی کردن هر آنکه غیر از خواست حکومت می اندیشد و سخن می گوید ‏تفسیر کنیم؟ کدام رفتار را منطق با رفتار (ع) به عنوان رهبر جامعه اسلامی بدانیم؟ زندانی کردن ‏دهها و بلکه صدها نویسنده و روشنفکر مستقل به‎ ‎بهانه‎ ‎دگراندیشی و تنها با معارض خوانی رهبری ‏در سخنرانی اردیبهشت ماه 79 را چگونه با رفتار علوی تطابق دهیم؟‏
بستن بیش از هشتاد روزنامه که بزرگ ترین جرمشان افشای سال ها جنایت ماموران به اصطلاح ‏امنیتی نظام بوده است و بیشترین اقدامشان جلوگیری از راهیابی آنان که به خواست ملت نیستند به ‏مجلس بوده است با کدام مشی آزادی خواهانه علی (ع) و کدام منش آزادمردانه حسین بی علی ‏‏(ع)، سازگار بدانیم؟
مگر‎ ‎نبود که‎ ‎علی (ع) بزرگترین دشمنان خود را که عداوت و دشمنی‌شان اظهر من الشمس بوده، را تا‎ ‎آنجا‎ ‎که دست بر اسلحه نبرده‌اند، در جهت بیان مخالفت‌هایشان آزاد گذاشت و اجازه هیچ‎ ‎تعرضی‎ ‎به ‏ایشان را نداد. به راستی آن همه روزنامه‌نگار که تنها سلاح‌شان قلم‌های شکسته‎ ‎از جور زمانه بود و ‏یا آن همه پیران نهضت آزادی و گروه‌های ملی مذهبی دست به کدام اسلحه مرگبار‎ ‎برده‎ ‎بودند که ‏شایسته این همه ظلم و تحقیر و ستم شدند؟‏
چگونه‎ ‎به وفاق ملی بیندیشیم در‎ ‎حالی‎ ‎که کوچک‌ترین رقابت سیاسی، براندازی و خرابکاری و اقدام ‏علیه امنیت ملی تفسیر‎ ‎و‎ ‎نشانه وجود تضادهای اجتماعی شمرده می‌شود که می‌باید محو شود؟‎ ‎آیا ‏این سیاست و شعار وفاق ملی سر داده شده با این نحوه عمل در رفتار جز یک تظاهر بورژوایی ‏نیست؟!‏
امروز‎ ‎دیگر رای‎ ‎و‎ ‎نظر همان نمایندگان منتخبی که از انواع و اقسام فیلترهای شورای نگهبان نیز‎ ‎گذشته‌اند‎ ‎همچون سکه‌های عباسی بی‌اعتبار و بی‌ارزش شده است که دیگر امید عافیت نیز از ‏خودشان ربوده و بعد داد سخن از وفاق ملی و عزت و افتخار حسینی می دهیم؟
این‎ ‎همه کشمکش و‎ ‎رفت‎ ‎و برگشت طرح‌ها و لوایح و رد هرگونه طرحی که کوچکترین انحصار شکنی و ‏تحقق خواست ملت را خواستار است از سوی شورای نگهبان منتصب رهبری را به چه تفسیر کنیم؟‎ ‎آیا‎ ‎این همه قلب و دغل در جهت تحقق وحدت ملی و وفاق جمعی است؟ به راستی این همه بحران و ‏کشمکش‎ ‎بر‎ ‎سر طرح‌هایی چون جرم سیاسی، نظارت استصوابی، قانون مطبوعات و ... مصداق‎ ‎کدام ‏مدیرت و مدبریت است که باید شما بر آن نظارت داده باشید؟
چگونه است که تنها مطرح شدن طرحی همچون نظارت استصوابی و یا قانون مطبوعات در مجلس ‏نمایندگان منتخب ملت رهبری را چنان برآشفته که چاره ای جز دخالت مستقیم در جهت تعطیل شدن ‏این طرح ها نمی بیند، ولی از آن طرف، صدور حکم برائت برای یورش بران به کوی دانشگاه، دستگیری ‏و زندانی نمودن ده ها بی گناه بی اثبات جرم و بنا به قانون شاهنشاهی سال 1339 و بستن هزارها ‏افترا بر ایشان و این همه تضییع حقوق ملت در رد لوایح و طرح ها، که همه در مجموعه زیردست ‏ایشان صورت می گیرد، هیچ گونه واکنشی را جز سکوت که شاید ناشی از رضایت است در ایشان ‏برنینگیخت؟‌ آیا این همان عدالت علوی است که تاب تحمل کوچکترین ظلم ممکن (و نه واقعی) را بر ‏مردمان جامعه اش نداشت؟!... اعلم بالصواب.‏
براستی‎ ‎اگر میثاق ملی ما در جهت رفع و حل و فصل امور و فصل‌الخطاب پذیرفته‎ ‎شده‌مان‎ ‎قانون ‏اساسی است این همه به ظاهر حل و فصل امور و اختلافات در پشت پرده و‎ ‎مصالحه‎ ‎بر سر منافع ‏ملت و به سیاق شیخونیت و نه در قالب جمهوریت، کجا نشان از تمکین به رای و اراده جمهور دارد؟
آیا ساختن یک مرکز قدرت با اختیارات فرابشری و مصون از هر گونه چون و چرا و پرسش، برای ملت ‏خطرناک نیست؟ و بخشیدن مصونیت های پولادین به برخی نهادهای انتصابی خطرناکتر از هر دشمن ‏خارجی نیست؟
از شرایط رهبری مندرج در قانون اساسی است که رهبر باید مدبر، شجاع، عالم، عادل،‌ آگاه به عصر ‏خویش و... باشد،‌ آیا صدور احکام حکومتی و اعمال خواست ها و سلیقه های فردی در دستگاه های ‏زیر دست و ایجاد شرایط بن بست سیاسی و اجتماعی و حاکم ساختن فضای بی تفاوتی و بی ‏انگیزگی به آن حد که بخشی از حاکمیت را نیز به فکر جدایی از حاکمیت انداخته، با مدیر و مدبر بودن ‏رهبری سازگار است؟ آیا حمایت صرف و بی چون و چرا از یک جریان و طیف و حذف هر آن چه غیر از آن ‏است، مصداق مدیریت یک جامعه بحران زده است؟ آیا این همه جفا در مظلومیت ملت و ظلم روزافزون ‏مضاعف بر ظلم های پیشین از جانب دستگاه قضا و بستن انواع و اقسام انگ ها و تهمت ها برای ‏حذف هر مخالف نشان از عدالت است؟
آیا عالمیت یعنی خود مطلق انگاری و حصر و حبس هر آنکه نفی و نقد اندیشه خودی نماید؟ آیا اتخاذ ‏سیاست های جزمی و عدم انعطاف پذیری به شرایط زمان و مکان، آن هم در جایگاه تصمیم گیری ‏برای مصالح ملی آگاهی از عصر خویش است؟ تصمیمات شتاب زده و نسنجیده شخصی بدون آینده ‏نگری موجب می شود به طور مثال یک روز جهان اسلام را به عدم صدور نفت تشویق و روز دیگر با ‏تهدید به انسداد صدور مجبور به فراموشی آن چیزی شویم که سلاحش می خوانیم.‏
سپاه پاسداران که بالاترین مقام آن توسط رهبری منصوب می شود، از صلحی مسلح حمایت می کند ‏که گویی این نظام تافته ای جدا بافته از نظام بین الملل یا جزیرهای دور از تمدن و بدوی است. ‏
توهم توطئه سیاست خارجی کشور را تحت الشعاع خود قرار‎ ‎داده‎ ‎است. اگر نظامی را پس از گذشت ‏بیش از دو دهه با 20 میلیون دلار بودجه که‏‎ ‎هیچگاه‎ ‎در مقام عمل چنین بودجه‌ای صرف نشد، بتوان ‏برانداخت، پس چه اقتداری را برای‎ ‎آن‎ ‎می‌توان در نظر گرفت؟
قوه قضائیه که بالاترین مقام آن توسط رهبری منسوب می شود با استفاده ابزاری از قانون، شاکیان را ‏در جایگاه متهم نشانده است و گویی چشمان فرشته عدالتش لوچ است و در عمل قانونی که‎ ‎درباره‌ی‎ ‎افراد جاری می‌شود محصول موقعیت آنهاست و این موقعیت هرچه نازلتر باشد، ‏‎ ‎قوانین‎ ‎جاریه ‏نیز درکاربرد، زمانبندی و نتیجه‌ اعتباری تر خواهد بود.‏‎ ‎‏ قانون عملی نه با آن چه که می گوید بلکه، ‏مطابق مقصود آن تفسیر می شود، به عبارت دیگر تبعیت از قانون نه تنها کافی نیست، بلکه خدعه ‏آمیز است و دادگاه ها، بیدادگاهی بیش نیست که در احکام صادره دایره المعارفی از پرسش ها گرد ‏آورده اند.‏
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول – زین هوای عفن،‌ زین آب های ناگوار‏
آیا‎ ‎دامن‎ ‎زدن‎ ‎به اختلافات ساخته شده از جانب قدرت، در مجموعه ی دانشجویی دفتر تحکیم وحدت، ‏با وحدت با ارسال پیام های آن چنانی برای یک گروه، به امید ساکت کردن و خفه کردن فریاد اعتراض و ‏نقد قدرت طیف دیگر که از قضا بیش از نود درصد مقبولیت و مشروعیت را در بین دانشگاهیان داراست،‌ ‏با وحدت و وفاق‎ ‎ملی‎ ‎سازگار است؟‎
بارها‎ ‎گفته‌ایم و باز می‌گوییم که چه باور کنید و چه نکنید، این‎ ‎مجموعه‌‏‎ ‎‏(دفتر تحکیم وحدت) با همه‌ی ‏فریادها و اعتراضات و ناسازگاری هایش آخرین‎ ‎سوپاپ‎ ‎های اطمینان در میان نسل جوان بوده و ‏می‌باشد که تعطیلی و بستن این سوپاپ های‎ ‎اطمینان،‎ ‎نتیجه‌ای جز انفجار برای آن حاصل نخواهد ‏گشت.‏
بنابراین‎ ‎از شما به عنوان جرگه‎ ‎بزرگان‎ ‎دینی نظام می‌خواهیم که تا در دیوارها خراب نشده و سقف ‏آسمان قدرت ویران‎ ‎نشده‎ ‎و تا سیل بنیان کن همه مان را نبرده و اسکندری، آتش در خرمنگاه خشک و ‏ترمان‎ ‎نزده‎ ‎خود بر اصلاح امور و تصحیح راه های به اشتباه طی شده اقدام کنید بلکه ذره ای از عطش ‏لبان تشنه عدالت و آزاده را فرو نشانید، که نسل‎ ‎بعد‎ ‎از ما قطعا این گونه سخن نخواهد گفت.‏
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس – گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
‏ ‏
اعضای شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت
انجمن اسلامی‎ ‎دانشگاه‌های:‏
الزهرا، صنعتی امیرکبیر، صنعتی شریف، علامه‌ی طباطبایی، خواجه‎ ‎نصیر‌الدین‎ ‎طوسی، علم و صنعت ‏ایران، تربیت معلم تهران، شیراز، علوم پزشکی شیراز،‎ ‎علوم‎ ‎پزشکی ایران، دانشگاه اراک، شهرکرد، ‏شهید چمران اهواز، علوم پزشکی اهواز، رازی‎ ‎کرمانشاه،‎ ‎زنجان، علوم پزشکی کرمانشاه، صنعتی ‏اصفهان، برق و مخابرات، امور اقتصادی،‎ ‎دامغان،‎ ‎بیرجند، ایلام، علوم پزشکی یزد، دانشگاه لرستان، ‏زابل، بوعلی سینای همدان،‎ ‎علوم‎ ‎پزشکی همدان، علوم پزشکی یاسوج، فردوسی و علوم پزشکی ‏مشهد، تربیت معلم سبزوار،‎ ‎ارومیه،‎ ‎صنعت آب و برق (شهید عباس‌پور)‏
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد