با من اکنون چه نشستنها.خاموشیها
با تواکنون چه فراموشیهاست
چه کسی می خواهد
من و تا ما نشویم
خانه اش ویران باد
من اگر ما نشوم.تنهایم
تو اگر ما نشوی
---خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر بر خیزی
همه بر می خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
---آویزد
دشتها نام تورا می گویند
کوهها شعر مرا می خوانند
کو باید شد ماند
رود باید شد رفت
دشت باید شد خواند
در من این جلوه اندوه ز چیست؟
در تو ین قصه پرهیز-که چه؟
در من این شعله عصیان نیاز؟
در تو دمسردی پاییز-که چه؟
حرف را بید زد
درد را باید گفت
سخن از مهر من
و جور تو نیست؟
سخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرور مهرآور
.........
سینه یک آینه است
با غباری از غم
تو به لبخندی از این آینهبزدای غبار
.........
من چه می گویم آه...
با تو اکنون چه فراموشیها
با من اکنون چه تشستنها.خاموشیهاست
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تواگر برخیزی
همه بر میخیزند