به مناسبت سالگرد دوم خرداد

یه روز یه باغبون
یه پیرمرد مهربون
به دعوت کلی درخت
برای باز کردت بخت
بخت یه عالمه گل
که کاری بودش خیلی سخت
وارد معرکه شد !

تا اومد کاری کنه
شاخه ها رو هرس کنه
چند تا زنبور سگی
صورتاشون کپکی
دستای قشنگشو
با دو تا نیش گنده
گاز گرفتن که بره !

اما باغبون ما
دستاشو عقب نبرد
دردشو تو خودش خورد

باغبون با اون یکی دست
قیچی شو گرفت به دست
پیرمرد مهربون ، از کسیگله نکرد
گفت آخه ای زنبورا ،
تا به کی جنگ و نبرد
بیائین به جای نیش
روی دستم بشینین
با هم دیگه حرف بزنیم
حرفاتونو به من بگین !

همینکه داشت صحبت می کرد
چند تا مار بی پدر
از خداشون بی خبر
گاز گرفتن پاهاشو
زانو ها و ساقاشو !

اما باغبون ننشست
زانو ها رو خم نکرد
دردشو مثل همه
توی شیپورا نکرد !

هر چی گل اومد که یاریش بکنه
هر درخت که خواست تلافیش بکنه
مار ها و زنبورهای بد
حیوونای بی ادب
تموم درخت و گل هاشو زدن
بعضی ها رو با تبر ، بعضی رو گردن زدن !

حالا از این نوشته
دو سه سالی گذشته
باغبون باغ ما
حالا مثل قدیما ، گلای خوب باغشو
دوست داره بو بکنه و خوب نوازش بکنه
اما دیگه ، تموم روحش غمگینه
دست و بالش با پاهاش
از نوک کفش تا بالاش
همه جونش زخمیه !

اما اون خوب می دونه گلای باغ
همیشه یارش می مونند
آخه باغ ، مگه می تونه بی باغبون باغ بشه ؟
آخه یه مرد ، مگه می تونه بی باغ باغبون باشه ؟
باغبون خوب می دونه اگه که جونش هم بره
گلها دیگه خوب می دونند
یه مرد مهربون کیه !

حالا درختها دستاشون توی دست همدیگست !
حالا گلها برگاشون ، توی برگ یکدیگست !
حالا دیگه مثل قدیم ، یه غریبه راه نمیدن
حالا دیگه با یک جمله همدیگر و وا نی دن !
حالا دیگه خوب می دونند به چی می گن ستاره
حالا دیگه خوب می دونند دنیا کی ها بهاره !

حالا دیگه خوب می دونند
خم نمی شه
به آسونی
یه پیرمرد زیر بارون !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد